در این مطلب قصد داریم برخی از وظایف مدیریت کسبوکار ،ویژگی های مدیریت کسب وکار وسطوح مدیریت را مورد بحث قرار دهیم.ارتقا سطح کیفیت مدیریت در سازمانهای اقتصادی، اجتماعی، تولیدی و خدماتی موجب بهبود زندگی در کشور میشود. بهبود مدیریت به بهبود بهرهوری میانجامد و امکان استفاده بهتر از ظرفیتها و امکانات موجود را فراهم میکند .مدیریت موجب عرضه مطلوبتر کالاها و خدمات خواهد شد. برای رسیدن به چنین جایگاهی وجود مدیرانی آیندهنگر، اخلاق مدار، مجهز به دانش روز و مسلط بر ابزارهای مدیریتی الزامی است. مدیریت میتواند بهصورت فرآیند سازماندهی مؤثر منابع جهت دستیابی به اهداف تعریف شود. مدیریت کسبوکار، بهکارگیری این فرآیند در یک سازمان مشخص است. موفقیت هر کسبوکار درواقع به مدیریت صحیح آن کسبوکار بستگی دارد. مدیر هر کسبوکار با توجه به سازمان موردنظر میتواند دارای وظایف مختلفی باشد. درحالیکه بسیاری از موقعیتها و ادارات در یک کسبوکار وظایف خاص را بر اساس دانش خاص، تخصص یا نیازهای شرکت انجام میدهند، مدیران میتوانند مجموعهای گسترده و پیچیدهای از مسئولیتها را داشته باشند. مدیریت بیش از دانش تخصصی، نیاز به توانایی حرکت در چالشهای متعدد ساختاری و بین فردی در فرایند هدایت گروه برای تکمیل اهداف مختلف دارد.
مجموعه آموزش های رایگان و کاربردی در سایت دکتر علیرضا فیروزی که زندگی شخصی و حرفه ای شما را متحول میکند :
آموزش مدیریت و رهبری کسب و کار
آموزش روش های مذاکره کردن و برقراری ارتباط موثر
آموزش کوچینگ فردی و بیزینس کوچینگ
وظایف مدیریت کسبوکار
1 برنامهریزی
یکی از وظایف مدیریت کسبوکار برنامهریزی و آمادهسازی سازمان برای رسیدن به اهداف موردنظر سازمان است. برنامهریزی به معنی تعیین موقعیت و وضعیت سازمان در آینده است و تصمیم میگیرد که چگونه این موقعیت را بهتر کند. برنامه ریزی ممکن است بلندمدت، میانمدت و یا کوتاهمدت باشد. برنامه ریزان، مدیرانی هستند که از شرایط محیطی آگاهی دارند و میتوانند با تجزیهوتحلیل شرایط آینده را پیشبینی کنند. مدیرانی که تفکری استراتژیک دارند، وظیفه خود را بهخوبی به انجام میرسانند و زمان مناسبی به فکر کردن به این موضوع اختصاص میدهند.
مراحل برنامهریزی:
- انتخاب اهداف سازمان.
- ایجاد اهداف برای هر یک از زیر واحدهای سازمانی.
- ایجاد برنامههایی برای دستیابی به اهداف سازمان.
2 سازماندهی منابع برای دستیابی به اهداف
پس از برنامهریزی و تعیین اهداف مرحله بعدی در مدیریت سازماندهی منابع میباشد. منابع شامل کارکنان و منابع مالی است. مدیران باید شناسایی فعالیتهای لازم را انجام دهند، این فعالیتها را به کارکنان خاص اختصاص داده و بهطور مؤثر اعطای وظایف کنند. مدیر باید بتواند وضعیت مالی شرکت را تجزیه تحلیل کند و باید اطمینان حاصل کند که آیا تیم آنها منابع لازم برای انجام درستکارها را در اختیار دارد یا نه. حال اگر منابع کافی در اختیاردارند، آیا از آنها بهدرستی استفاده میکنند؟ این وظیفه یکی از مهمترین وظایف استراتژیک مدیران است. مدیران نیاز به هماهنگ کردن وظایف دارند تا منابع بهطور مؤثر به سمت اهداف حرکت کنند. مهم است که مدیران بتوانند هریک از منابع را در زمانهای خاص اولویتبندی کنند. بهعنوانمثال، اگر موجودی بیشتر موردنیاز است اما شرکت منابع مالی لازم برای به دست آوردن موجودی ندارد، اولویت این است که با نیاز مالی مواجه شود. هدف از سازماندهی ایجاد محیطی بهینه برای عملکرد مؤثر و نتیجهبخش است.
3 تعیین کارکنان یا استخدام
یکی از اصلیترین و ابتداییترین وظیفههای یک مدیر، استخدام افراد مناسب برای سازمان است. اگر استعدادهای درست و مناسبی در یک سازمان حضورداشته باشند، ادامه کار برای آن سازمان آسانتر میشود. مدیریت با بهکارگیری نیروی انسانی توانمندومتخصص باعث بهبود عملکرد و افزایش بهرهوری سازمان میشود. یک مدیر خوب معیارهایی از قبیل تنوع، اخلاق، سیاست و سایر پارامترهای موردنیاز برای هر کار را در محیط کسبوکارش تشخیص میدهد. رهبران مؤثر قادر به توسعه استعدادها و شناسایی افرادی هستند که آماده پیشرفت هستند.
4 رهبری
رهبری بهمنظور هدایت و تأثیرگذاری و ایجاد انگیزه در کارکنان برای انجام وظایف اساسی سازمان است. مدیران از طریق ایجاد انگیزه و تدابیر به اهداف سازمان دست مییابند. داشتن رهبری اثربخش موجب خواهد شد که کارکنان حداکثر توان خود را در خدمت اهداف مدیریت و سازمان قرار دهند. رهبری برای ایجاد هماهنگی در میان تلاشهای فردی در کارها، بهمنظور دستیابی به اهداف سازمانی، بسیار مهم است.
5 کنترل
ارزیابی کیفیت در تمام مراحل سازمان را کنترل میگویند. یک مدیر با پیگیری کارها و مقایسه آنها بر اساس یک نقشه استراتژیک، منحرف شدن از راه را به حداقل میرساند. کنترل امور شامل برآورد هزینهها، مدیریت اطلاعات، اندازهگیری عملکرد و عملکرد بهموقع است. کنترل تنها به وضعیت مالی سازمان محدود نمیشود، بلکه در حوزههای مختلف مانند عملیات، انطباق باسیاستهای شرکت و سایر سیاستهای نظارتی، ازجمله بسیاری از فعالیتهای دیگر در داخل سازمان را شامل میشود.
6 پیشرفت در عملکرد خود
مدیران علاوه بر بهبود عملکرد کارکنان خود باید عملکرد خود را نیز بهبود بخشند و پیشرفت داشته باشند. آنها مدام باید خود را بهروز نگهدارند، در دورههای آموزشی مدیریت شرکت کنند و همچنین درباره مدیریت و رهبری مطالعه مداوم داشته باشند.
7 بازاریابی
یکی دیگر از وظایف مدیر بازاریابی است. به قول آقای پیتر دراکر رکن اصلی هر کسبوکار، مشتری آن است و هدف اصلی هر کسبوکاری جذب مشتری است و برای رسیدن به این هدف تنها دو راه وجود دارد: بازاریابی و خلاقیت. اگر مشتری نباشد فروشی نخواهید داشت و درنتیجه سودی نیز به دست نمیآید؛ بنابراین بهعنوان یک مدیر کسبوکار در ابتدا باید بهتمامی ابزارهای بازاریابی توجه داشته باشید و بر روی بخشهای مختلف بازاریابی ایده پردازی کنید و به مرحله اجرا درآورید. یک مدیر موفق ابتدا باید بازار را بررسی کند و متناسب با آن خدمات و کالای خود را ارائه دهد.
ویژگیهای مدیریت:
برای اینکه مفهوم مدیریت را درک کنید بهتر است با ویژگیهای آن آشنا شوید.
مدیریت یک فرآیند است – پیوسته، اجتماعی و منحصربهفرد:
مدیریت یک فرآیند پیوسته است زیرا یک سازمان بهطور دائم ادامه مییابد و بهطور مداوم به حل مسائل نیازمند است. مدیریت یک فرایند منحصربهفرد است زیرا با فعالیت گروهی ارتباط دارد. منابع مختلف را مدیریت میکند و حضور آن تنها از طریق عملکرد آن احساس میشود.
مدیریت بر محیط تأثیر میگذارد
مدیریت در خلأ کار نمیکند و باید با محیط داخلی (قابلکنترل) و خارجی (غیرقابلکنترل) مواجه شود. محیط داخلی شامل کارکنان، فرایندها و سیستمها میشود. محیط خارجی شامل (محیط اجتماعی، فنی، اقتصادی، سیاسی، قانونی و اخلاقی) است. محیط داخلی، نقاط قوت و ضعف را نشان میدهد و محیط خارجی نشاندهنده فرصتها و تهدیدات است. مدیریت تلاش میکند تا تهدیدات را به فرصتها و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کند.
مدیریت هدفگرا است
فرایند مدیریت یک فعالیت هدفمند است و با اهداف شروع میشود و به پایان میرسد. همه سازمانها، هر دو برای سودآوری و غیر سودآوری، به سمت اهداف هدایت میشوند. و این مسئولیت مدیریت برای دستیابی به این اهداف است.
مدیران زندگی را به سازمان میدهند
مدیران خوب میتوانند یک سازمان را به عرصههای بیسابقهای از موفقیت تحریک کنند، درحالیکه مدیران ناتوان حتی میتوانند قویترین شرکتها را ویران کنند. این مدیریت است که میتواند از طریق پویایی خود زندگی را به کسبوکارهای آشفته ببخشد.
سطوح مدیریت
هر سازمانی سه سطح مدیریت دارد. ما میتوانیم یک سازمان را بهعنوان سه سطح دستهبندی کنیم.
مدیریت ارشد
مدیریت ارشد شامل مدیرانی است که سرنوشت سازمان را هدایت و کنترل میکنند. این مدیران هستند که مأموریت و استراتژی را تعیین میکنند؛ تصمیمگیریهای آنها پیچیده و متنوع است. آنها باید برای ساعتهای طولانی کار کنند.
مدیریت متوسط
مدیران در این سطح مسئولیت اجرای راهکارها و سیاستهای عمدهای را که توسط مدیریت ارشد ایجادشده است بر عهده دارند. برنامههای تاکتیکی و عملیاتی را توسعه میدهند و بر مدیران سطح پایین نظارت دارند. بهطورمعمول، این سطح مدیریت مسئولیت رسیدگی به موجودی، کنترل کیفیت را انجام میدهد.
سطح پایین یا مدیریت خط اول
دستیار مدیر، مدیر دفتر، سرپرست سطح پایین مدیریت را تشکیل میدهند. اکثر مدیران بالا و متوسط کار خود را ابتدا در مدیریت خط اول آغاز میکنند. مدیران در این سطح وقت بیشتری را صرف کار و انگیزش کارکنان زیردست، پاسخ دادن به سؤالات و حل مشکلات روزمره آنها میکنند. >